داستان هاچ زنبور عسل 4
اموزشگاه زبان مزیدی با داستان های شیرین...
ادامه داستان شنیدنی هاچ زنبور عسل 4 را براتون تعریف می کنم.
امید ان دارم با خواندن این داستان ها ی زیبا چیزهای زیادی یاد بگیرید.
داستان هاچ زنبور عسل 4 (چهارم)
That day Hatch flew and jumped among the flowers and
grass until the sun went down and it got dark every
where.He was cold and Hatch was alone and thought
to himself: if i were in the hive now i would have dinner
a warm and soft room with the others.The next morning
Hatch wakes up to the sound of birdsong. Good morning
little bee said a blue beetle sitting on a rose. this rose
has a delicious juice and is great for you breakfast.
Hatch replied: How kind you are thank you very much
Good morning.Then he washed his face and mouth
with dew and drank rose juice and thanked the blue
beetle.when he was full he said goodbye to the blue
beetle and flew into the sky and went to a pond
ان روز هاچ ان قدر بین گل ها و علف ها پرواز و جست و
خیز می کرد تا افتاب غروب کرد و کم کم همه جاتاریک شد
هاچ تک و تنها با خودش فکر کرد:اگر الان توی کندو بودم
دریک اتاق گرم و نرم با بقیه شام می خوردم.صبح روز بعد هاچ
با صدای اواز پرنده ها از خواب بیدار شد. یک سوسک ابی
که روی گل رزی نشسته بودگفت:صبح بخیر زنبور کوچولو.این
گل رز شیره خوشمزه ای دارد هاچ جواب داد:شما چقدر
مهربانید خیلی ممنون چه صبح خوبی بعد با شبنم صورت
و دهانش را شست و شیره گل رز را نوشید و از سوسک
ابی تشکر کرد و به اسمان پر کشید تا به برکه ای رسید.
0 پاسخ به "داستان هاچ زنبور عسل 4"